English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (5821 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
youth U جوان
youth U جوانمرد جوانان
youth U شباب شخص جوان
youth U جوانان
youth U نوباوگان
may of youth U عنفوان جوانی
youth U جوانی
the youth of the country U جوانان کشور
the youth of the world U روزگارخیلی قدیم
She has had many privations in her youth . U درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
youth club U باشگاهجوانان
impetuosity of youth U تندی یا غرور جوانی
in my raw youth U در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
youth sports U بازیهای جوانان
slips in youth U خطاهای جوانی
slips in youth U لغزشهای جوانی
the flower of youth U عنفوان جوانی
fountain of youth <idiom> U فواره اقبال
bloom of youth U عنفوان شباب
bloom of youth U بحبوحه جوانی
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U خوابگاه جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
gilded youth U جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
The fervour of youth . U شور وشوق جوانی
these days <adv.> U امروزه
One of these days . U همین روزها
these days <adv.> U در این روزگار
Every three days . U سه روز درمیان
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
a few days U چند روزی
the days of old U روزگار پیشین
these days <adv.> U این روز ها
two days d U دو روز معطلی
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
two days d U دو روز درنگ
the a of days U خدای ازلی
one or two days U یکی دو روز
an a days U یک روز در میان
every three days U سه روزیکبار
days U روز
in the days of U در روزگار
in the days of U درایام
one of these days U دراینده نزدیک
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
days U یوم
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
appointed days U تاریخ ها
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
appointed days U قرار های ملاقات
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
appointed days U وعده های ملاقات
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days U مخصوصا امروز
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
days on end U چند روز متوالی
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
young days U جوانی
to end one's days U مردن
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
running days U ایام هفته
man days U نفر در روز
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
ember days U روزهای روزه ودعا
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace U ایام مهلت
days of grace U مهلت اضافی
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
pay-days U روز پرداخت حقوق
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
To be counting the days . U روز شماری کردن
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com